عشق من اشو
من مخالف ازدواج نیستم، من موافق عشق هستم
اگر عشق به ازدواج تبدیل شود خوب است
ولی امیدوار نباش که ازدواج بتواند عشق بیاورد
این غیر ممکن است
عشق میتواند به ازدواج تبدیل شود
باید بسیار هشیارانه عمل کنی
تا بتوانی عشق را به ازدواج بدل کنی
ولی مردم معمولاً با ازدواج کردن
عشقشان را نابود میسازند
به نظر من
همانگونه که مرد و زن دو بخش از یک کُل یگانهاند
عشق و مکاشفه نیز دو بخش یک کُل یگانهاند
مکاشفه مرد است
و عشق زن
دیدار مکاشفه و عشق دیدار مرد و زن است
و در چنین دیداری،
ما خالق انسان متعالی خواهیم بود
انسانی که نه مرد است و نه زن
عشق یک ضرورت است
تنها غذای روح.
جسم با غذا دوام مییابد
و روح تنها با عشق زنده میماند
مگذار عشق تنها در سطح واژهای بماند
بگذار به آزمونی نافذ فرا روید
شنا را تنها با شنا کردن میتوان آموخت
و عشق را تنها با عشق ورزیدن میتوان فهمید
نیایش تنها با نیایش کردن میتوان دریافت
راه دیگری نیست
عشق را تنها با عشق ورزیدن میتوان فهمید
این بدان معناست مجبوری به قلمرو عشق وارد شوی
بی آنکه چیزی که دربارهی آن بدانی
به همین دلیل است که عاشق شدن شهامت میطلبد
عشق زمانی از راه میرسد که تو حضور نداری
عشق زمانی از راه میرسد که تسلیم وجود شوی
در همین جاست که وجدی سراسر لذت را تجربه خواهی کرد
حقیقت، تمایل به آشکار ساختن خود دارد
تنها کمی هوشیار باش و قلبت راه را به تو نشان میدهد
و آن گاه هیچ چیز نمیتواند در پس عشق پنهان گردد
هرچه را که دوست بداری، همان خواهی شد
عشق کیمیاگری است
هرگز دوستدار چیزهای نا درست مباش
چون وجود تو را تغییر میدهد
هیچ چیز چون عشق توانایی تغییر را ندارد
عشق چیزی است که میتواند تو را بالا ببرد
تو را به عروج میرساند
چیزی فراتر از خود را دوست بدار
قانون برای کسانیست که نا آگاهاند
عشق برای کسانیست که آگاهاند
عشق قانون برتر است
قانون عشق فروتر است
اخلاقگرایان قانون را دنبال میکنند
عشق را مردم متدین دنبال میکنند
دین قانون نیست، عشق است
تلاش نکن که زندگی را بفهمی
زندگی را زندگی کن ..!
تلاش نکن که عشق را بفهمی
عاشق شو ..!
و چنین است که خواهی دانست
این دانستن حاصل تجربه تو است
این دانستن هرگز ویرانگر آن راز نیست
هرچه بیشتر بدانی
در مییابی که هنوز چیزهای بیشتر و بیشتر باقی است تا بدانی
درختها با زمین،
و زمین با درختها،
پرندگان با درختها،
و درختها با پرندگان،
زمین با آسمان،
و آسمان با زمین،
عشق میورزند
تمام حیات در دریای بی انتهای عشق
موج می زند
بگذار عشق پرستش تو باشد
بگذار عشق نیایش تو باشد
عشق مرز بین ماده و آگاهی است
مرز بین لاهوت و ناسوت
عشق ریشه در زمین دارد
از این رو با درد و رنج همراه است
و وجد و سرور میآفریند
چون شاخسار در آسمان دارد